گذشته، حال و آینده سبک رزمانتظاران در گفت وگو با استاد احمد علمایی، مبدع کمیته رزمی مساجد
تعداد بازدید : 82
ماجرای خواندن 2 دهه نماز حاجت توسط یک استاد کاراته
نویسنده : حسین بردبار
استاد احمد علمایی هشتمین دهه از زندگی خود را میگذراند اما انگیزه و انرژی او در کسوت یک مربی تمامعیار و مبدع سبکی ماندگار در ورزش کاراته حتی از جوانهای امروزی هم بیشتر است. شاید همین انگیزه قوی است که توانسته بیش از 50 سال او را در کسوت یک مربی کاراته حفظ کند؛ انگیزهای که ریشههای اعتقادی و هدفی مقدس دارد. مبدع سبک رزمانتظاران مهمترین هدف خود را تربیت سرباز برای آقا امام زمان(عج) میداند و میگوید که از معصوم روایت شده که در آخرالزمان بدنهایی میآید که عین فولاد میمانند، اینها با ابزار ورزش مثل فولاد میشوند، ورزش اینقدر سازندگی دارد. مبدع سبک رزمانتظاران و کمیته رزمی مساجد همچنان آرزوی شهادت دارد. البته او چند دهه قبل یعنی در زمان ریاست جمهوری مقام معظم رهبری نیز آرزو و حاجتی داشته که برای آن حدود 2 دهه نماز حاجت خوانده است. فرصت مصاحبه با او مغتنم است چراکه به جز درس ورزش، درسهای گوناگون دیگری را در یک زندگی پر فراز و نشیب از دوران ستمشاهی تا شرایط انقلاب و جنگ و دوران کنونی به نمایش میگذارد؛ رازهایی بیش از نیمقرن ماندگاری در ورزش رزمی و امید و برنامه برای آینده را در لابهلای پاسخهای وی در این گفتوگوی تفصیلی میخوانید.
شما برای کسانی که در ورزشهای رزمی فعال هستند شخصیتی شناختهشده هستید اما ممکن است برخی از خوانندگان شناخت کافی نداشته باشند. ابتدا خودتان را معرفی بفرمایید.
بسما...الرحمنالرحیم. با سلام و درود به روح بلند حضرت امام و آرزوی سلامتی برای رهبرمان، احمد علمایی هستم، بیش از نیم قرن ورزشهای رزمی انجام دادهام و در حال حاضر سبکی را به نام رزمانتظاران مهدی صاحبالزمان(عج) ابداع کردهام و کمیتهای را به نام کمیته رزمی مساجد تاسیس کردیم که این سبک را فقط در مساجد انجام بدهیم و هدفمان فقط تربیت سرباز برای آقا امام زمان(عج) است. ابداع سبکمان تقریبا با فرهنگ دینی است و کلاسهایمان هم تقریبا رایگان است.
چه شد که به ورزش رزمی روی آوردید؟
اگر برگردیم به 50 سال قبل، آن موقع در ایران ورزش رزمی وجود نداشت، یک نوع ورزش رزمی به نام کشتی کج در ارتش کار میشد، تنها چند نفری بودند که این نوع ورزش رزمی را پنهانی کار میکردند و چون ما به ورزش رزمی علاقه داشتیم بالاخره جذب ورزش کشتی کج شدیم. خیلی هم زود رشد کردیم، موقعیتی پیش آمد که مربیام میخواست به خارج برود و از من خواست که به جای ایشان کلاس را اداره کنم تا برگردند.
چه سالی؟ آن موقع چند سال داشتید؟
فکر کنم سال 1340 که 17 سال داشتم. ما کلاس را به سختی توانستیم اداره کنیم چون مشکلات و گرفتاریهایی وجود داشت و البته آن مربی هم بعدا برنگشت و ایشان را ندیدم.
یعنی کلا کلاس را بعد از او شما اداره میکردید؟
بله به همین صورت ماندیم و بالاخره کلاسداری را ادامه دادیم تا به ایام انقلاب رسیدیم. سال 56 بود که بوی انقلاب به مشاممان رسید و خودمان را پیدا کردیم. از مسیر کلاسداری جدا شدیم و با همان دوستانی که آن موقع داشتیم گروهی تشکیل دادیم که آن گروه در مسیر انقلاب قرار گرفت. با اعلامیههای حضرت امام تغذیه میشدیم و افتادیم در مسیر انقلاب.
همه اعضای آن گروه اهل ورزش بودند؟
بله همه از بچههای ورزشی بودند. آن زمان شرایط سخت بود چون جامعه وضع خاصی داشت. همه جوره بود ولی به هر شکلی که بود توانستیم دوام بیاوریم.
شما چگونه در آن شرایط توانستید دوام بیاورید، به خاطر دارم در یکی از کلاسها گفتید در همین خیابانی که ورزشگاه در آن قرار دارد (جمهوری اسلامی) قبل از انقلاب نوشیدنیهای الکلی فروخته میشده و شرایط خوبی نداشت؟
در خیابان جمهوری اسلامی تقریبا میشود گفت که هر 100 یا 200 قدم یک کاباره یا مشروبفروشی بود به هر شکلی که میشد میدان باز بود.
خوب چگونه در آن شرایط توانستید اخلاق را در کنار ورزش حفظ کنید؟
هم خانواده اثر داشت و هم توفیق و لطف خدا بود. آن موقع همه جور فسق بود. هر میدانی که میخواستید باز بود، کلاس ما در سال 45 در تهراننو بود. ما شبهای جمعه کلاس را تعطیل میکردیم و میرفتیم حضرت عبدالعظیم، یک دایره تشکیل میدادیم و قرآن میخواندیم و بعد میرفتیم نماز و به یک باشگاه باستانی میرفتیم و ورزش میکردیم، بچههای ما این شکلی بودند. همان زمان کلی کاباره و عرقفروشی و قمارخانه بود و هرچه کسی دنبال فسق میخواست بگردد، احیا بود. بگویم پدرم اثر داشت که خیلی معتقد بود، نسل ما عموما روحانی بودند، بالاخره بیاثر نیست. البته در زمان انقلاب ما کاری به عنوان شغل نداشتیم و یکسره دنبال ورزش بودیم و اینکه بتوانیم بچهها را احیا کنیم چه از طریق درگیری یا تظاهرات یا هر شکل دیگری در این میدان بودیم و میدان کسب و کاری وجود نداشت.
معیشت شما چگونه میگذشت؟
خوب حقیقتش سخت زندگی میکردیم. البته اداره میشد ولی سخت بود.
شما قبل از انقلاب ازدواج کردید؟
بله، من در زمان انقلاب 3 بچه داشتم. اولی و سومی دختر و دومی پسر بودند که آخرین فرزند من در سال 53 متولد شد.
نوه هم دارید؟
الحمدا... نوههای خیلی خوبی دارم. 5 نوه دارم که یکی از یکی بهترند.
خوب ببخشید فکر کردم این اطلاعات مصاحبه ما را شیرینتر میکند، از انقلاب میفرمودید؟
بله ما با همه هستی خودمان برای انقلاب تلاش کردیم، با مالمان، جانمان، اولادمان و همه چیز را در مسیر انقلاب گذاشتیم. توفیقی بود که خدا به ما داده بود.
البته با محوریت ورزش؟
بله تشکیلات ما با ورزش اداره میشد. صبح که از خواب بلند میشدیم به جای آنکه سر کار برویم از تهراننو که محل سکونتمان بود مستقیم میآمدیم دانشگاه تهران پیاده میشدیم و آنجا بحث و درگیری بود و ظهر نان و پنیر یا هر چیزی که گیرمان میآمد میخوردیم و دوباره برمیگشتیم و این شرایط تا زمان انقلاب ادامه داشت و کار خاصی نداشتیم. مدام با گروههای ضدانقلاب درگیر بودیم. شرایط زندگی سخت بود، مثل الان نبود، الان خیلی شرایط خوب شده است. اگر خداوند کمک کند مقداری از گرفتاریهای جامعهمان نیز برطرف شود خدا میداند که بهشت میشود. اصلا قابل قیاس با آن زمانی که دیدیم نیست، خیلی فجیع بود.
آن موقع کمربند رزمی شما چه بود؟
آن موقع کمربندی نبود، اصلا کمربندی نداشتیم البته ورزش میکردیم ولی سازمانی نبود.
از چه زمانی شکل سازمانی پیدا کرد؟
تقریبا اوایل انقلاب بود که کار را سازماندهی کردیم و ورزش کاراته معیار کار ما شد. بعد هم وارد جنگ شدیم و جبهه رفتیم، گروهی میرفتیم، البته 2، 3 عملیات هم انفرادی اعزام داشتم ولی هیچ برنامه منظمی نداشتیم. یکسره یا دنبال تدارکات بودیم یا ورزش و اجرای نمایش حتی در خط مقدم جبهه هم نمایش برگزار کردیم یعنی در زاغه زیرزمینی که بچهها استقرار داشتند، نمایش ورزش رزمی داشتیم برای اینکه روحیه بچهها حفظ شود و کمکی بود که از ما برمیآمد.
با همان گروه قبلی؟
نه این گروه دیگر گروه قبلی(گروه قبل از انقلاب) نبود. بچههای ابتدای انقلاب بودند که از نظر خصوصیات اخلاقی و توانایی کاری ویژگیهای خاص خودشان را داشتند. گروهی را تشکیل دادیم که خیلی زود رشد کردند و بارها و بارها برای جبههها نمایشهای فراوانی داشتیم حتی در زمینه پلسازی این بچهها رکورد زدند، فوقالعاده بود. من معتقدم که ورزش از 8 تا 80 سالگی باید باشد. البته این را من نمیگویم رهبر فرمودند که ورزش برای همه گروههای سنی باشد، این تکلیف میشود چون سازندگی دارد. بچههایی که اهل ورزش بودند کارشان قابل مقایسه نبود، چه در عملیاتها، چه در تدارکات و پلسازیها و غیره رکورددار میشدند. خاطرهای بگویم، ما در تیرماه سال 65 در اهواز پل میساختیم. در آن گرمای سوزان که آب تانکر آنقدر داغ میشد که نمیشد وضو گرفت. آن زمان گروهی قبل از ما آمده بودند و 18 پل ساخته بودند ولی ما که آمدیم با همان تعداد نفرات و همان میزان کار توانستیم 118 پل بسازیم.
احیانا در گروهی که کار میکردید شهید هم داشتید؟
بله، ما الحمدا... از اول جنگ تا سال 88 شهید داشتیم. ما سال 88 هم شهید دادیم. آخرین آنها حسام ذوالعلی بود که در فتنه 88 به شهادت رسید و اولین آنها حمید صفاری بود بعد از او هم عسکری، آهی، درگری، گندمکار و خیلی از شهدای دیگر که اسامیشان موجود است.
این شهدا همه رزمیکار بودند؟
بله همهشان با من کار کردند. من با این شهدا هم مسافرت رفتم. هم جبهه و تدارکات و کار نمایش؛ یعنی همهجوره با هم بودیم. نماز جمعه و تظاهرات با هم رفتیم، شهدا این شکلی بودند. خدا توفیق داده که در مسیر شهدا داریم حرکت میکنیم. ما در جبهه میدیدم که چقدر بچههایی که ورزش میکردند توانایی بالایی در همه کارها داشتند البته با در نظر گرفتن دین یعنی بچههای ما اگر پیروز شدند با دین بود با ابزار و سلاح پیروز نشدند. حالا شما در کنار این دین، یک جسم سالم هم بگذارید که توانایی خاص داشته باشد. از معصوم روایت شده که در آخرالزمان بدنهایی میآید که عین فولاد میمانند. اینها با ابزار ورزش مثل فولاد میشوند، ورزش اینقدر سازندگی دارد، ورزش برای جامعه خیلی مفید است، ما در هر کاری که شرکت میکردیم این بچهها توانایی خاصی داشتند.
نگفتید از چه زمانی کمربند و دان در سازماندهی کارتان ورود پیدا کرد؟
فکر کنم سال 60 بود که ورزش کاراته را با آقای صدیق که آن موقع دان 5 داشت آغاز کردم. او از خارج آمده بود. از من امتحان گرفت و من در کنار بچههایی که خودم با آنها کار کرده بودم ورزش کاراته را شروع کردیم.
یعنی آن موقع ورزش شما از شکل سنتی بیرون آمد و حالت آکادمیک و رسمی به خود گرفت؟
بله منتها ما تجربه و کسوتی از قبل داشتیم و بر اساس آن کسوت ناظریان که آن موقع رئیس فدراسیون کاراته و از سپاهیان وارسته بود امتحانی در سال 76 در اصفهان برگزار کرد و من دان 5 را گرفتم و سپس دان 6 و 7 و الان الحمدا... دان 8 را هم گرفتهام.
دان 8 را چه زمانی از چه کسی گرفتهاید؟
از فدراسیون. فکر کنم 3 سال پیش گرفتم.
یعنی از اوایل دهه 60 تا اوایل دهه 90 به طور میانگین هر 10 سال یک دان گرفتهاید؟
بله همینطور.
پیشتر گفتید که آقای آسکاری و برخی از بزرگان ورزش کاراته نیز به اینجا آمده بودند.
بله آقای آسکاری، آقای آراکاوو و هم آقای سوزوکی به اینجا آمده بودند.
یعنی همین ورزشگاه؟
زیرزمین همین ورزشگاه آمده بودند. ما این آقایان را اینجا میآوردیم که به آنها نشان دهیم بچههای جبهه چه کسانی هستند. آنها در ایران نبودند. ما میآوردیم تا بگوییم بچههای ما اگر موفق شدند پوزه کفر جهانی را به خاک بمالند، این بچهها بودند.
این آقایان را بعد از جنگ به ایران آوردید؟
نه، آقای سوزوکی که سال 61 یا 62 به ایران آمد، آقای آسکاری هم در زمان جنگ به ایران آمد.
سمت این آقایان چه بود؟
آقای سوزوکی آن موقع رئیس و ابداعکننده سبک وادوریو در جهان بود. آقای آسکاری هم دان بالا در این سبک داشت و برای برگزاری امتحان به ایران آمد که کنار او آقای نیکوفر هم بود.
امتحان چطور برگزار شد؟
امتحان را در اصفهان برگزار کردند و آنجا کارهای خاصی را انجام دادم که آنها شیفته شدند و به همین دلیل ما آنها را دعوت کردیم که بیایید اینجا جوانان ما را ببینید.
شما تاکنون شاگردان زیادی تربیت کردهاید، برنامهتان برای آینده چیست؟
برنامه ما برای آینده به این شکل تنظیم شده که انشاا... به لطف آقا امام زمان بتوانیم استانهایمان را بیشتر فعال کنیم و در تهران مساجد بیشتری را زیر پوشش بگیریم. هدفمان این است که در جامعه بتوانیم فرهنگ انتظار را بیشتر توسعه دهیم. خدا هم کمک میکند چون همه هستی ما در مسیر فرهنگ انتظار سرمایهگذاری شده است. خوب است که این را هم عرض کنم که من خیلی دست و پا میزدم که کارم را رهبر ببینند زمانی که ایشان رئیسجمهور بودند من خیلی تلاش کردم که به شکلی کار کنم که ایشان ببینند و دعا کنند. چون معتقدم اگر دعای ایشان پشت سر کسی باشد، دنیا و آخرتش آباد است. به این قضیه یقین دارم لذا تلاش کردم و موفق شدم ولی همان زمان نذر کردم که هر روز 2 رکعت نماز حاجت بخوانم تا زمانی که ایشان کار و هنر مرا ببینند. بعد همان موقع گفتم که اگر این توفیق حاصل شد 2 رکعت نماز شکر میخوانم که این نعمت را خدا نصیب من کرده که به لطف آقا امام زمان این موضوع سال 86 محقق شد.
حضرت آقا طی سالهای 60 تا 68 سمت ریاست جمهوری را بر عهده داشتند یعنی حدود 20 سال شما نماز حاجت میخواندید؟
بله هر روز بعد از نماز صبح 2 رکعت نماز حاجت میخواندم. همیشه این نماز را میخواندم الان هم بعد از نماز صبح 2 رکعت نماز میخوانم.
الان این نماز را به چه عنوانی میخوانید؟
تا زمانی که این کار انجام نشده بود نماز حاجات بود ولی بعد از آنکه انجام شد نماز شکر؛ چون خداوند یک نعمتی را نصیب ما کرد. من روی زمین آسفالت قیچی میزدم و لبخندی بر لب آقا نشست که نشانه ارزشی بود که آقا برای ما قایل شد. من فکر میکنم الان آبادی دنیا و آخرت من به همین دعاهاست. البته چند باری بنده خدمت آقا رسیدهام و دست ایشان را بوسیدهام که این هم توفیقی برای من بوده ولی باز هم آرزو دارم اگر توفیقی حاصل شود، دیداری با ایشان داشته باشم؛ دیداری که مرا از همه گرفتاریهای دنیا و آخرت نجات دهد.
شما وضعیت ورزش رزمی را در کشور چگونه ارزیابی میکنید، برای رشد آن چه باید کرد؟
الحمدا... ورزشهای رزمی ما خیلی موفق هستند. به طور کلی ورزشهای ما در دنیا به خوبی ظاهر شدهاند مثل کشتی، وزنهبرداری و غیره. در ورزشهای رزمی هم در دنیا حرفی برای گفتن داریم. اخیرا در ورزش کاراته هم بچهها در دنیا کولاک کردند. الحمدا... همه چیزمان خوب است منتها نسبت به فرهنگمان باید مقداری توجه بیشتری کنیم. به این شکل که هر سازمان و هر کسی در هر کجا هست فرهنگ دینی را به عرصه عمل بکشد. یعنی به گفتن و نوشتن فرهنگ نباشد بلکه به عمل کردن باشد. ما باید فرهنگ دینیمان را به عرصه عمل بکشانیم مثلا رئیس فلان سازمان میخواهد نماز بخواند آن را به جماعت بخواند، همینطوری فرهنگ را به عرصه عمل بکشانیم نه صرفا به عرصه حرف و نوشتن. اگر این کار را بکنیم ما مشکلی نداریم و یقین بدانید که بهشت میشود.
به لطف خداوند بیش از 50 سال است که در ورزشهای رزمی فعال هستید اما برخی از پیشکسوتها در این ورزش مثل شما دوام نمیآورند، رمز موفقیت و دوام شما در رشته رزمی چیست؟
این یک هدف است، هدف ما سربازی آقا امام زمان(عج) است یعنی نوعی جهاد است. کار من کار جهادی است، کار مربیگری و امثال اینها نیست و من از خدا خواستهام که آقا امام زمان کمکم کند تا زمانی که هستم کار کنم. اگر نتوانستم کار کنم، نباشم، یک دعای دیگر هم دارم، از خدا میخواهم و او را به عظمت و ارزش خانم فاطمه زهرا سلاما...علیها قسم میدهم که قبل از آن که عقل من را بگیرد، عمر من را بگیرد. این است که الحمدا... اقا امام زمان کمک میکند ،ما سربازیم وسرباز باید همیشه آماده باشد،آمادگی هم جسمانی و روحانی است، باید درکنار هم هر دو نوع آمادگی باشد تا زمان برسد، ان شا ا... که زمان ختم عمر ما با شهادت باشد.
الهیآمین، استاد پس شما همچنان امید به شهادت دارید؟
بله صددرصد. حقیقتش به امید شهادت زندگی میکنم.
فکر میکنید که تا چند سال دیگر بتوانید ادامه دهید؟
از خدا خواستهام سربازی من تا زمانی که عمرم هست، باشد، وقتی تمام شد به شکلی باشد که اگر مثلا خداوند میخواهد جانم را بگیرد در کلاس بگیرد.
شما طلایهدار سبک رزمانتظاران هستید اما آیا به دنبال تربیت افرادی هستید که ادامهدهنده سبک شما باشند؟
بله، کسانی هستند و انشاا... زنده باشیم و بعد از 120 سال اگر انشاا... شهید شدیم کسانی هستند و کار اداره میشود. ما کارهای نیستیم، همه چیز دست خداست، خدا هم کمک میکند. به این شکل هیچ ورزشی وجود ندارد یعنی فرهنگ عملی در سبک رزمانتظاران کجا میتوانید کلاسی را پیدا کنید که با نماز شروع شود، با نماز بیایند و بروند، این همه دعا و نام ائمه و قرآن و احکام در این کلاسها هست و خداوند هم کمک میکند.