شوایناشتایگر در ژوئن 2004 و بعد از اولین بازی خود با پیراهن تیم ملی آلمان به این سوال که بر تن کردن پیراهن تیم ملی کشورش چه حس و حالی داشت، با یک جمله کوتاه پاسخ داد: «من سرباز تیم ملی کشورم هستم.» او راست میگفت؛ شواینی 14سال مثل یک سرباز برای موفقیت تیم ملی آلمان جنگید و در کلیه دقایق حضورش تعصب واقعی را معنا کرد. او در طول این 14 سال آنقدر بینظیر بود که حتی بعد از آن اشتباه بزرگ در بازی مقابل فرانسه در نیمهنهایی یورو هیچکس به خود اجازه نداد تا از کهنه سرباز مانشافت انتقاد کند. داستان 14سال حضور شواینی در تیم ملی آلمان را میتوان در 2 کلمه خلاصه کرد: «جان سخت و خستگیناپذیر.» داستان 14ساله شواینی و مانشافت از هر منظر بسیار شگفتانگیز است اما این داستان هم مثل همه داستانها فقط یک نقطه اوج دارد؛ نقطه اوجی که قهرمان واقعی داستان را به قله میرساند؛ مطمئنا تا سالهای سال نمایش بینظیر باستین شوایناشتایگر در فینال جامجهانی 2014 از یاد آلمانیها نخواهد رفت. شاید تا سالهای سال این فیلم برای نسلهای جدید فوتبال آلمان به نمایش درآید و به آنها گفته شود که شما چنین قهرمانی داشتید؛ قهرمانی که بیشتر از 14کیلومتر دوید، جنگید، تکل زد و خونش ریخته شد تا بالاخره جام را در آغوش بگیرد. تکلهای بینظیر شواینی چیزی نیست که از یاد آلمانیها و حتی آرژانتینیها برود. او در این مصاف چیزی بیش از یک هافبک فداکار و جنگنده بود و بیشک یکی از بهترین نمایشهای فردی در فینالهای جامجهانی را ارائه داد. شاید نمایش120دقیقهای شواینی در فینال جامجهانی خلاصهای باشد از داستان 14ساله او در لباس تیم ملی آلمان. او برای تیم ملی کشورش 14سال با تمام وجود جنگید اما همه فقط فینال جامجهانی را دیدند؛ جایی که باستین120دقیقه دوید و زمین خورد اما هرگز پا پس نکشید. صحنه تکل 2 نفره ماسچرانو و بیلیا روی پای او میتواند یکی از بهترین صحنههای فیلم شواینی یا کل جام باشد. از آن صحنههای ناب که خشونت آرژانتینی درپی محو کردن ستاره آلمان را به تصویر درمیآورد اما این اسلحه هم کارگر نیفتاد. در پایان بازی وقتی باستین از زمین بیرون میرفت انگار از یک رینگ بوکس بیرون آمده. قطعا چهره خونین او وقتی با دکتر هانس دیترولفارت به بیرون زمین میرفت و به داور چهارم اعتراض میکرد، از یادها نخواهد رفت. این میتوانست نقطه پایان شماره 7 در فینال باشد اما بازهم نشد. لو حتی کروسگروتز را به کنار خط طولی برد اما باستین برگشت، جنگید و جام را بالای سر برد. صحنه جام گرفتن باستین، پولدی، میرو و لام برای آلمانها و البته خود این ستارهها مزه دیگری داشت. آنها از 8 سال قبل در حسرت این جام مانده بودند. 2 بار در 2 قدمی، آن هم با بهترین نمایشها اما این بار پایان داستان برای نسل طلایی ژرمنها دراماتیک نبود. باستین جام را گرفت و از پلهها پایین رفت. همه همتیمیهایش میدانستند او لیاقت رسیدن به این افتخار را داشته. در برزیل بهترین اتفاق زندگی سرباز-ستاره ژرمنها رقم خورد و حالا بعد از گذشت 4 سال از آن روز به یادماندنی شواینی به عنوان آخرین بازمانده نسل طلایی فوتبال آلمان برای همیشه با پیراهن تیم ملی کشورش خداحافظی کرد. شواینی مثل فیلیپ لام بعد از قهرمانی در جامجهانی از تیم ملی خداحافظی نکرد، به این امید که در یورو هم بتواند برای رسیدن به جام بجنگد اما غافل از اینکه قرار است تیم ملی آلمان با دستان او حذف شود. شواینی در نیمه نهایی مقابل فرانسه به میزبان جام یک پنالتی هدیه کرد و همان پنالتی منجر به حذف ژرمنها شد. با این وجود این ظلم است که از آن پنالتی به عنوان آخرین فصل زندگی حرفهای شواینی نام ببریم؛ برای عاشقان فوتبال شواینی برای همیشه قهرمان فینال جامجهانی باقی خواهد ماند. مسلما دل فوتبال برای کهنه سرباز ژرمنها تنگ خواهد شد.